پر حرفم پر ترسم پر از نگرانی پر از فکر پر از کار اما نشستم به صفحه ی سفید بلاگفا نگاه میکنم و تلاش میکنم حرف بزنم هر چیزی که تو سرم مثل یه کلاف به هم گره خورده رو باز کنم و ازشکن بنویسم اما هرچی تلاش میکنم این گره ها کور تر میشن کلاف محکم تر میشه احساس ترس میکنم از گفتن چیزایی که تو سرمه منو تحقیر میکنه نمیخوام خودم حتی پیش خودم تحقیر بشم چه برسه به افرادی که با عدد گوشه ی وب به من میگن ما هم اینجاییم و ترسناک ترش اینه که نمیشناسمشون
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت